-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آذرماه سال 1390 17:31
چشمهایم را برایت می فرستم خوب که نگاهشان کنی خودت را می بینی دستهایم اما..مال خودم نیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 15:06
لحظه ها را پاس می دارم تنها لحظه ا را و تو را که نیستی و می بینم و تو را که تمامی آنی که می خواهم فریاد می زنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مردادماه سال 1389 05:14
آخرین ترانه ام برای تو عشق کودکانه ام برای تو آه اولین و آخرین ای که تا ابد نقش بسته ای به خاطرم آخرین کلام عاشقانه ام به پای تو آه اگر دوباره بشنوم ندای تو مثل ان بهار که زخمه زد به تار و پود قلب من دست کوچک صدای تو که بشنوم که بشنوم که بشنوم که درد درد درد می کشم می کشم فدای تو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 03:07
هواپیما اوج می گیرد و بمبها فرود می آیند دستها بالا می روند و باتوم ها فرود می آیند و زندگی راه خود را پیدا می کند
-
از عشق که...
شنبه 5 تیرماه سال 1389 16:13
از عشق که بنویسم صدای همه در می آید فکر می کنند همه چیز را می دانند اما من چیزی می دانم که... بگذریم دلم لک زده برای صدای کلاغ ها که روی صنوبرها و بیدها می نشستند
-
ترانه ساز
شنبه 5 تیرماه سال 1389 16:11
سرود تازه ای می خواهم وسازی -تکه هایی از من گم شده است و جای نبودنشان درد می کند- تا اینها صدای سازم شوند تا اینها کلمات شعرم بشوند.
-
سه شعر برای عشق و آزادی
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 02:58
۱ از تو رنج می برم من که ترنجم من که روی قالی نشسته ام و شعر می نویسم شمسه ها می گویند دوستش بدار مثل قدیم ها توی کتابها که هم را دوست داشته اند حالا که نمی دانم کجا هستی و نمی دانم که موهایت را بافته ای یا روی شانه هایت انداخته ای حالا که جوهر خودکارم تمام شده و نمی دانم چه طور بنویسم دوستت دارم ۲ این که یک نفر توی...
-
سیمها
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 14:19
حوای من پشت این دشت خانه دارد و تنها سیم ها هستند این سیم ها هستند بین ما دلم تنگ شده بگوید دوستم ندارد اما هیچ صدایی نخواهم شنید حوای من مرده است شیطان بیا کنار آتش تا از خاطرات بگوییم
-
نیاز نارنجی
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 16:20
این یه نیاز نارنجیه مثل شنیدن صدای ویولن یا دوست داشتن یک نفر توی تنهایی
-
قرص
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 10:51
دختر بچه ها توی کوچه بازی می کنند بازار سرشار از زندگی است من سمت داروخانه می روم
-
باران
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1388 15:49
دیشب بارون می اومد و همه جا رو آب برداشته بود این که می شد زیر بارون قدم زد یا مثلا یاد عشق از دست رفته ایِ چیزی افتاد دیگه به عهده خودتون
-
آناهیتا
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 10:48
میوه ها را زیر شیر آب می شویی ایزد بانوی آبها این سوسیسها را برایت قربانی می کنم و در این شهر سیاه همیشه از قهر کردن ات می ترسم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مهرماه سال 1388 15:17
ماه یائسه از پشت سیم های برق چیزی برای گفتن ندارد چون مدتی است که نمی خواهم دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 02:35
وقتی گفتم خدانگهدار نمی دانستم که جدایی از دوری تلخ تر است و امروز دیگر چیزی وجود ندارد تا واداردمان دوباره سلام کنیم
-
درددل
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 13:44
صدای گیتار سبز است و یک کتاب خوب اتاق را به به اندازه یک کهکشان وسعت می دهد و پوست تنت لطیف است گاهی انگار دنیا سیاه می شود و دلم می خواهد بمیرم یا پیش تو باشم
-
تنبلی
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 00:46
شادی آموختنی است عشق اموختنی است و اگر ختمی ها پلاسیده اند یعنی یادت رفته به آنها اب بدهی و اگر کنار لانه مرغها خون چکیده یعنی باید همیشه مواظب روباهها باشی
-
شیطانک
جمعه 23 مردادماه سال 1388 23:59
این روزها می گذرد و کسی نام تو را به خاطر نمی سپرد و صفحات تاریخ به نام تو آلوده نمی شود و شاید شادی را به اینجا بازگردانیم
-
امید
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 23:14
داخل اتوبوس نشسته ام و هیچ چیز نمی تواند مرا خوشحال کند
-
مثل سگ
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 23:27
با کمی پودر زمین شوی خون ها را از خیابان پاک کردی تو بردی مثل سگی که پیروز مندانه از کثافت کاری پای دیوار همسایه بر می گردد
-
آدم ها
شنبه 10 مردادماه سال 1388 13:35
باید فراموش کنیم آدم هایی را لحظه هایی را که می شناختیم که زیسته ایم هر اندازه تلخ هراندازه دردناک
-
ساحره کوچک هنوز
جمعه 26 تیرماه سال 1388 23:08
دوستت دارم هنوز ساحره کوچک هنوز اندک اما ژرف مثل حس مبهم دوستی
-
کابوس های مبتذل
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 12:28
بعد از آنکه چشمهایم را لگد کردی شبها برای صبحانه در خواب مغز خفاش ها را آماده می کنم
-
رد لبخندها
دوشنبه 1 تیرماه سال 1388 18:23
برای رسیدن به شادی وقتی همه راهها را گم می کنم می روم در پی رد لبخند ها
-
کمبود انسان
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 14:39
میان سطرهای کتاب مقدس انسان می گذارم میان صحبت های گوینده اخبار تلویزیون انسان می گذارم چیزی که کم داریم انسان است
-
تقدیم به چشم های شیطانی ات
شنبه 9 خردادماه سال 1388 17:46
آدم ها وقتی گناه می کنند معصوم ترند و تمام بازیگرهای فیلم های پ و ر ن و گرافی آمرزیده می شوند تنها تو آمرزیده نخواهی شد تو که به انسان باور نداری تو که برای بت های جاهلیت ات انسان قربانی می کنی
-
sms
شنبه 2 خردادماه سال 1388 08:47
پیشت می مانم تا هر زمان که بخواهی دوستت دارم هر اندازه که بخواهی در خیالم با تو ام هر اندازه که بخواهم در خیالم تو هستی هر زمان که بخواهم
-
sms
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1388 18:48
وقتی sms می دهی اگر گوشی توی جیب پیراهنم باشد قلبم نیز با آن می لرزد گاهی هم یکدفعه قلبم می لرزد گوشی را نگاه می کنم چیزی نیامده
-
نتیجه گیری
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 18:34
دلتنگیهایم را به کارون سپردم تا ببردشان و برای همیشه بریزدشان توی خلیج فارس روزها آفتاب داغ جنوب بالای سرم تا فراموش نکنم هنوز تو را دوست دارم شبها اما خورشید مثل یک توپ قرمز می افتد پشت دیوار افق و زمین را با تاریکی تنها می گذارد تا یاد بگیرم تنها هستم در گذر از تمام کسانی که دوستشان دارم یا دوستم دارند
-
تولد
جمعه 14 فروردینماه سال 1388 11:48
دختر فراشباشی با د امن خشخشی عاشقتو میکشی دختر فراشباشی دست از آدم کشی بردار یک لبخند به عاشقت هدیه کن تا دوباره زندگی آغاز شود... تا دوباره زمین سبزشود... تا دوباره همه ترانه ها شاد باشند... دوباره گیتارها به صدا درآیند دوباره کولی ها به رقص آیند.... دختر فراش باشی با دامن خشخشی عاشقتو می کشی....
-
هر کجا که قافیه رفت....
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1388 23:52
چه کسی می داند آدمی چگونه به یقین می رسد؟ اما بی شک گواهانی هست در درون ما در وجود آدمی مثل آن دمی که اشک های نم نمی چکیده شد کمی به روی نامه ام برای تو و پاک کرد جمله های مبهمی که ناشیانه فاش کرده بود نهفتن غمی