سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

که زیر یوغ است
که خونریزی می کند
ستاره می شوم
می افتم توی دامنت

همه نگاه های بی اعنتاست
که جلادی می کند
باد می شوم
می وزم میان موهایت

...
خطیب جمعه
خون رگهای مرا می خواهد
زخم می شوم
بی آرزوی مرهم ات.

جمعه 91/12/4، خیابان انقلاب
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد