سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

sms

وقتی sms می دهی 

 اگر گوشی توی جیب پیراهنم باشد 

قلبم نیز با آن می لرزد 

گاهی هم یکدفعه قلبم می لرزد 

گوشی را نگاه می کنم 

چیزی نیامده

نتیجه گیری

دلتنگیهایم را به کارون سپردم 

تا ببردشان و برای همیشه 

بریزدشان توی خلیج فارس 

 

روزها 

آفتاب داغ جنوب  

بالای سرم  

تا فراموش نکنم هنوز تو را دوست دارم 

 

شبها  

اما خورشید مثل یک توپ قرمز  

می افتد پشت دیوار افق 

و زمین را با تاریکی تنها می گذارد 

 

تا یاد بگیرم تنها هستم 

در گذر از تمام کسانی که دوستشان دارم  

یا دوستم دارند