از عشق که بنویسم
صدای همه در می آید
فکر می کنند همه چیز را می دانند
اما من چیزی می دانم که...
بگذریم
دلم لک زده برای صدای کلاغ ها
که روی صنوبرها و بیدها می نشستند
سرود تازه ای می خواهم
وسازی
-تکه هایی از من گم شده است
و جای نبودنشان درد می کند-
تا اینها
صدای سازم شوند
کلمات شعرم بشوند.