-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1392 13:30
همان چشم های تو کافی است اگر شبهای تهران ستاره ندارد همین شراب خانگی کافیست اگر خدا مرا دوست ندارد پس لیوانم را پر کن و چشمانت را به من بدوز و خدا را به من بسپار و ببین که چگونه زمین و زمان را پیشکش انسان خواهم کرد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 00:45
این که زبانم را گاز بگیرم یا همان ماهی ای باشم که برای سرخ کردن آماده می کنی چاقویت را تیز کن ... و نمکدان را به من بده من به پاشیدن نمک روی زخمهایم مبعوث شده ام و قاریان کتاب مقدسم مردم را به زیبایی دستهایت بشارت می دهند وقتی در آشپزخانه تکه های ماهی را با چاقو می بری...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 12:36
که زیر یوغ است که خونریزی می کند ستاره می شوم می افتم توی دامنت همه نگاه های بی اعنتاست که جلادی می کند باد می شوم می وزم میان موهایت ... خطیب جمعه خون رگهای مرا می خواهد زخم می شوم بی آرزوی مرهم ات. جمعه 91/12/4، خیابان انقلاب
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 12:35
تو زیبایی و من تا ابد به زبان فارسی خواب می بینم گام های توست که این خاک را مقدس می کند و اشکهای من است که خنده های تو را جاودانه می کند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 12:34
این همه تلخم اگر نگاهبان نکبت های چند هزارساله ام و به خاطر این است که زندگی روی بی آبروی اش را به من نشان داده است تو اما از شادی بگو از هلهله ی کودکانت که بادبادکهاشان را به باد می سپارند آن زمان که من بر باد می روم ... بگذار تمام سیاهی ها دود سیگار من باشد که بر ریه هایم رسوب می کند تا هر چه شادی هرچه آزادیست نصیب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 12:33
این روزها شکوفه های سپید چه پافشاری می کنند پیغامشان را که بهار آمده است نمی دانند اما زمستان خاکستری تهران چه سخت از خاطر ما آدمها می رود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 12:32
خواب های من آن قدر بلند اند که همیشه در آسمان گم می شوند و ماهی های قرمز عید آن قدر که کوچک اند همیشه فراموش می شوند و شعر های من آن قدر ساده اند که تو هیچ وقت جدی شان نمی گیری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 10:46
روز های آفتاب و جنون همه دل سپردن های بی سرانجام ام اهواز جوانی ام را به من پس بده روزهای بی قراری ام را و همه ته سیگارهایی که لحظه هایم بودند تکه هایی از من کنار کارون جامانده است ته مانده های امیدم با بوی کُنار و روغن فلافل
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 10:44
روز های آفتاب و جنون همه دل سپردن های بی سرانجام ام اهواز جوانی ام را به من پس بده روزهای بی قراری ام را و همه ته سیگارهایی که لحظه هایم بودند تکه هایی از من کنار کارون جامانده است ته مانده های امیدم با بوی کُنار و روغن فلافل
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1391 23:18
که بافه های رنج در چهره نمایان شود تحمل باید کرد و آرزوهای بلند را با خطوط منحی رسم کرد و عظمت خوشبختی های کوچک زیر سقف های لرزان را ستایش کرد باید آن که لکه سبزی را نشان از جنگل انبوه گرفت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 12:03
شب که همان دانه های سفید روی پارچه سیاه است همان شب است که دامنت هر چه بهار برایم مانده می دهم ...یکی از گلهای روسری ات تو را به خدا یک بار بگو که تو هم می بینی در دوردستها دشتهای سبز چراغانی را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 10:19
همه چیز خوب بود تا که نفرت پیدایش شد ماند توی زندیگیمان فقط دست به دستش می کنیم ... می گویند از قدیم آمده و چه از قدیم آمده این نفرت و چه خسیس است آسمان همیشه گاهی حتی قطره ای نام وطن چیست؟ نام وطن را من فراموش کرده ام
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 18:19
دختری که نا به هنگام زاده شده کیست که نام درخت ممنوعه را به او بگوید لحظه هایش هرکدام با فریادی جگرخراش سر به نیست می شوند او پیغامبر آخرالزمان است و پیغامش این است زمین به خوابی سرد فرو خواهد رفت برای روز واپسین تمرین سکوت کنید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 18:16
باد برگهای انجیر را تکان می دهد و ختمی ها چیزی موهوم شبیه جاودانگی را در فضا می پراکنند -عشق های کوچک مال آپارتمان های کوچک است- این جا خورشید تا مغز استخوان می تابد و عشق هایی دور و دراز به دخترانی زیبا رو در توده ای از نور و سرور و شبنم شناورند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 18:14
در چین چین پیرهنت پیر می شوم این دفعه هم سر قرار نیامدنت دیر می شوم اردیبهشت روسری ات واکن و ببین در خوشه زار موی گندمی ات تیر می شوم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 17:51
تا که شعر همان چشم سیاهت باشد تا لحظه ای درنگ کنم و آغاز شوم تا که زندگی درنگ کند و آغاز شود تا که شعر همان چشم سیاهت باشد تا سرود تاسبزه تا آبی تلخی ام را سستی ام را بیرون در بگذارم تا اتاق همان چشم سیاهت باشد تا زندگی همین شعر چشم سیاهت باشد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 19:59
بلند تر می گویم تا زندگی بشنود من پر از خونم پر از سبزم گاهی اما از سیاه از درد آرام تر می گویم تا مرگ نشنود شما اما بشنوید چیزهایی را که نمی گویم آخر شعر صحبت مرگ و زندگی است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 20:31
شانه هایم افتاده ابروهایم نیز انجیرها آبدار شده اند و گربه های زیادی در زمستان پیش رو می میرند خدا کند امسال برف زیادی ببارد تا بهار زمین سبز شود و آدمها کمی با هم مهربانتر شوند و من زمین را که سبز باشد دوست دارم و آدمها را وقتی با هم مهربانند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 02:08
چه چابک قدم میگذاری روی روزهای بی قراری ام چه سخت می شود نباشی و چه زرد چه خیس چه پاییز می شود نباشی چه درد می کند نبودنت توی روزهای بی قراری ام
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 21:04
انگاری صدایم می کنند از میان خواب ها از یک شعر فراموش شده ممکن است برای همه پیش بیایید آخر دوستت که دارم بگذریم یک شهاب گذشت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 19:00
به خاک سیاه که نشاندی ام با موهای طلایی ات زنده مانده ام آبروی رفته ام را برگردانم یا این که زنده مانده ام بنشانمت آن بالا روی قله شعر
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 23:46
غم و شادی مرگ و زندگی با هم انگاری که به نیروانا رسیده باشم همه را از موهای طلایی ات دارم
-
آن
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 11:10
دست ها خشک می شود توی این سگ سرما از میدان ونک بالاتر نروید در گالری "آن"* هیچ خبری نیست این را از فال شومی که آن دخترک فال فروش برایم بیرون کشید فهمیدم او که در میدان ونک نشسته با دستهای خشکیده فقط چهار سال دارد توی این سگ سرما * گالری آن: یکی از گالرهای نقاشی تهران بالاتر از میدان ونک
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 11:05
گفته بودم بدون تو نمی توانم زندگی کنم خب کاری که الان می کنم هم زندگی نیست یک حماسه برگشت خورده ام شکارچی بی باک مگسها
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 11:02
امسال را سال امید های واهی نام گذاشته ام به امید این که ببینمت پوچ پوچ
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 18:16
انگار همین دیروز بود که با درخت ها سلام علیک داشتم گفته بودی سلام درخت تا به آتش نزدیک نمی شدیم گفته بودی سلام درخت تا به این بی روزنی نمی شدیم من اما یک نخ بهمن می گیرانم اگر من سیاهی ها را فرو ندهم روزگارتان که سیاه می شود
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 13:56
باران که بیاید بعد از چند روز بیابان سبز می شود ومن بیابان را که سبز باشد دوست دارم مثل وقتهایی که با هم می خندیدیم دلم برایت تنگ شده کاش باران بیاید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 13:53
همین که گونه ات را ببوسم همین همین که دست در دستت بگذارم همین دوستت می دارم عشقم دوستت می دارم زمین.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 13:14
گل ها همیشه می خندند من هم که دوست می دارم همیشه میخندم بگذارم آب از ریشه ام بالا بیاید بزرگ شوم بروم خورشید و برگردم -آخر ریشه هایم همین جاست کنار ریشه هایت- برگردم تا تنها نباشی آن وقت پلی خواهم شد از زمین تا خورشید از خورشید تا روی ماه تو
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آذرماه سال 1390 17:31
قیژ قیژ دلم می خواهد گیتار الکتریک باشم قیژ بکشم قیژ بکشم دلم را قیژ عمرم را برایت قیژ فقط قیژ بکشم