وقتی sms می دهی
اگر گوشی توی جیب پیراهنم باشد
قلبم نیز با آن می لرزد
گاهی هم یکدفعه قلبم می لرزد
گوشی را نگاه می کنم
چیزی نیامده
دلتنگیهایم را به کارون سپردم
تا ببردشان و برای همیشه
بریزدشان توی خلیج فارس
روزها
آفتاب داغ جنوب
بالای سرم
تا فراموش نکنم هنوز تو را دوست دارم
شبها
اما خورشید مثل یک توپ قرمز
می افتد پشت دیوار افق
و زمین را با تاریکی تنها می گذارد
تا یاد بگیرم تنها هستم
در گذر از تمام کسانی که دوستشان دارم
یا دوستم دارند