سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

سیمها

حوای من پشت این دشت خانه دارد 

و تنها سیم ها هستند 

این سیم ها هستند 

بین ما 

دلم تنگ شده بگوید 

دوستم ندارد 

اما هیچ صدایی نخواهم شنید 

حوای من مرده است 

شیطان بیا کنار آتش  

تا از خاطرات بگوییم