سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

باران

دیشب بارون می اومد 

و همه جا رو آب برداشته بود 

این که می شد زیر بارون قدم زد 

یا مثلا 

 یاد عشق از دست رفته ایِ چیزی افتاد 

دیگه به عهده خودتون 

 

آناهیتا

میوه ها را زیر شیر آب 

می شویی 

ایزد بانوی آبها 

این سوسیسها را برایت 

 قربانی می کنم 

  و در این شهر سیاه 

همیشه  

از قهر کردن ات می ترسم