سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

شب که همان
دانه های سفید
روی پارچه سیاه است
همان شب است که
دامنت
هر چه بهار برایم مانده
می دهم
...یکی از گلهای روسری ات
تو را به خدا
یک بار بگو
که تو هم می بینی
در دوردستها
دشتهای سبز چراغانی را...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد