سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

نتیجه گیری

دلتنگیهایم را به کارون سپردم 

تا ببردشان و برای همیشه 

بریزدشان توی خلیج فارس 

 

روزها 

آفتاب داغ جنوب  

بالای سرم  

تا فراموش نکنم هنوز تو را دوست دارم 

 

شبها  

اما خورشید مثل یک توپ قرمز  

می افتد پشت دیوار افق 

و زمین را با تاریکی تنها می گذارد 

 

تا یاد بگیرم تنها هستم 

در گذر از تمام کسانی که دوستشان دارم  

یا دوستم دارند

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:46 ب.ظ http://www.afsos.blogsky.com

سلام وبلاگتون زیباست ودلتنگ عین دلم من

نیما یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ http://real-arsenal.blogsky.com

هر وخ میام اینجا اروم میشم.
تو هم بیا اونورا

ممنون که سر میزنی..راستش فرصت نمی شه...سرم شلوغه..

مرضیه سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:09 ق.ظ

تا یاد بگیریم تنها هستیم
و فراموش نکن که دوستت دارم

شاپرک سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ http://neveshtehaye-limoee.blogsky.com

کارون رو ببین که میره و دم نمیزنه...
زمین هم تنها نیست...
اما زیبا نوشتی.
موفق باشی.میام بازم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد