دلتنگیهایم را به کارون سپردم
تا ببردشان و برای همیشه
بریزدشان توی خلیج فارس
روزها
آفتاب داغ جنوب
بالای سرم
تا فراموش نکنم هنوز تو را دوست دارم
شبها
اما خورشید مثل یک توپ قرمز
می افتد پشت دیوار افق
و زمین را با تاریکی تنها می گذارد
تا یاد بگیرم تنها هستم
در گذر از تمام کسانی که دوستشان دارم
یا دوستم دارند
سلام وبلاگتون زیباست ودلتنگ عین دلم من
هر وخ میام اینجا اروم میشم.
تو هم بیا اونورا
ممنون که سر میزنی..راستش فرصت نمی شه...سرم شلوغه..
تا یاد بگیریم تنها هستیم
و فراموش نکن که دوستت دارم
کارون رو ببین که میره و دم نمیزنه...
زمین هم تنها نیست...
اما زیبا نوشتی.
موفق باشی.میام بازم.