سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

سرگیجه

زندگی مانند یک خواب است از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی هیچ چیز یادت نیست یک جور سرگیجه که که خیلی زود بر طرف می شود

درددل

صدای گیتار سبز است
و یک کتاب خوب 

 اتاق را به به اندازه یک کهکشان وسعت می دهد
 
و پوست تنت لطیف است 

گاهی انگار دنیا سیاه می شود
 و دلم می خواهد 

 بمیرم
 یا پیش تو باشم
 

نظرات 1 + ارسال نظر
شاپرک دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:45 ب.ظ

وای به روزی که توام دیگه صدای گیتار رو نشنوی...
کتاب نخونی
پوست تن کسی رو لمس نکنی اما دنیا از نظرت سیاه نشده باشه
اصلا ندونی دنیا چیه....
گاهی وقتها دلم حتی مردن هم نمیخواد.
بدترین احساس , بی احساسیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد